پیاده آمده ام بی چارپا و چراغ ، بی آب و آینه بی نان و نوازشی حتی تنها کوله یی کهنه و کتابی کال و دلی که سوختن شمع نمی داند کوله بارم ......... پر از گریه های فروغ است ، پر از دشتهای بی آهو پر از صدای سرایدار همسایه که سرفه های سرخ سل از گلوگاه هر ثانیه اش بالا می روند پر از نگاه کودکانی که شمردن تمام ستارگان ناتمام آسمان هم آنها را به خانه ی خواب نمی رساند می دانم کوله ام سنگین و دلم غمگین است اما تو دلواپس نباش ! نیامدم که بمانم تنها به اندازه ی نمباره یی کنارم باش تمام جاده های جهان را به جستجوی نگاه تو آمده ام پیــــــــــاده باور نمی کنی ؟ پس این تو و این پینه های پای پیاده ی من حالا بگو در این تراکم تنهایی مهمان بی چراغ نمی خواهی ؟
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بگذار تا بگويم
تقدير لا
اباليست
و آدرس
honor.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.